نوشته شده توسط : مهیار

 

فرشته سپید

توی این تارکی و توی این بی کسیها

چشمای خسته ی من داره خوابش می بره

دلم اصلا نمی خواد

که چشام بخوابن و تو رو از یاد ببرن

ولی این چشما دیگه وا نمی شن

میخوان امشب بخوابن

ولی فردا که بشه دوباره منتظرن

دوباره منتظرن

تا که از راه برسی

تا که باز تموم بشه :همه دلواپسی

تو چرا پیشونی ؟ای دل خسته من

تو هم امشب بخواب

فکر فردا رو بکن

که باید این همه درد و

روی دوشت بکشی

می دانم کلافه ای

می دونم در به دری

ولی عیبی نداره

این روزا تموم می شن

این هیولای سیاه

که روی زندگیمون نشسته و

داره زجرمون می ده

خلاصه خسته می شه

این هیولای سیاه انتظار

می ره و فرشته سفید ما

خودشو نشون می ده

 



:: موضوعات مرتبط: فرشته سپید , ,
:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد